دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
شنبه 30 بهمن 1400برچسب:باران, :: 17:29 ::  نويسنده : Rozhin

خیس  شدم زیر باران

اذیت میشدم

اما خودمو دادم به دست باد و باران حس قشنگی بود

از خیس شدن میترسیدم همیشه

حتی وقتی دوستم خواست دستامو بگیره بازم نتونستم

تنهایی لذت بخش بود

وقتی با خودم تجربه ش کردم

وقتی کسی نیس دستاتو بگیره قشنگ ترین حس دنیاست چرا؟

چون مجبور نیستی منتظر بمونی

میفهمی اگه حتی کسی برای تو اونجا نباشه خودت هستی

 

نازنین

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content