دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
دو شنبه 27 تير 1401برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : Rozhin

از نظر روحی نیاز دارم یه آدم عاقل فهمیده کنارم باشه تا بهم درست و غلط نشون بده

دوست داشتم مخاطب همیشگی و تنها مخاطب وبم الان اینجا بود و میتونست حرفامو بخونه تا مثه همیشه بهم یه درس زیبا از زندگی یادبده

دو شنبه 27 تير 1401برچسب:, :: 15:3 ::  نويسنده : Rozhin

دوباره یادم‌رفت که باید کر بشم واسه شنیدن حرفا کور بشم مقابل دیدن چهره اسفناک و وهم انگیزشون

دوباره یادم رفت و دوباره همان داستان تکرار شد ،و تو این مسئله من بیشتر از همه اذیت میشم 

نازنین کر شو کور شو در مقابل حرف‌های بقیه 

وقتی اون وسطا تقلا میکردم یکی حرفامو باور کنه و یک قضاوت برابر بشه از دردام  و حرفام و جرم های که بهش مرتکب میشم نازنین هرگز هیشکی واسه من اونجا نبوده هیچ عدالتی هیچ شنونده ای 

وقتی کسی که خیلی دوسش داری زمینت میزنه انتظار داری حداقلش آدم های دیگه ای باشن که بهت بگن اره میفهممت آروم باش و تحمل کن و اما وقتی اونم نداری یعنی هیشکی نیست و تو تنهایی

تنهایی 

این واژه برای من مفهموم خیلی زیادی داره و هیشکی هیچی لرش نمی‌فهمه 

امروز دوباره فهمیدم که تو نمیتونی برای مردم توضیح بدی خیلی چیزا رو مثلا چرا تنهایی؟چرا ناراحتی؟چرا ازش درد میکشی و خیلی چرا های دیگه 

حتی نمیتونم از عزیزترین هام این انتظار داشته باشم 

قضاوت کار هرکسی نیست و من میبینم که وقتی بقیه دارن زندگی منو از دور قضاوت میکنن چقد در اشتباهن وقتی حتی تیمه پر لیوان ندیدن چه برسه به نیمه خالیش اونجاست که واسه تموم قضاوت های که در مورد زندگی مردم کردم از خودم خالم بهم میخوره 

 

دو شنبه 27 تير 1401برچسب:, :: 1:55 ::  نويسنده : Rozhin

خیلی طول کشید تا بتونم شبا چشامو آروم ببندم وفردایی زیبایی تصور کنم شبایی زیادی خاب هیولا ها نمیذاشت بخوابم و خش خش برگا و تموم اون شبا و اون چار دیواری و پاییز برای من خاطرات روزای بود که مفهموم واقعی تنهایی و تاریکی احساس کردم 

اینا رو میگم که به خودم بگم تو خیلی چیزا رو پشت سر گذاشته که دردش بیشتر از اینی که الان هست بود پس انقد به خودت نگو که نمیشه   نمیتونی 

امروز فهمیدم که من واسه آسودگی آفریده نشدم و هر لحظه باید حواسم به خودم باشه چون اگه خودم نباشم کی قراره ازم مراقبت کنه پس میتونم این دردم پشت سر بذارم 

تنها خودمونیم که وقتی از ته دلمون تنهایی میکشیم اشکامونو با دستایی خودمون پاک میکنیم هیشکی واسه ما اونجا نیست این غمگینه اما واقعیته ای کاش وقتی خیلی کوچولو بودیم ما رو با این واقعیت آشنا میکردن 

نازنین اصلا سخت نیست فقط کافیه هر لحظه بفهمی که تو تنهایی و باید از خودت لذت ببری دیشب تو یه کتاب خوندم که می‌گفت اتفاق های زیادی در لحظه تو دنیا میفته و هر انسان فقط نسبت به شعاع خودش مسئوله تو هم فقط نسبت به خودت و زندکی خودت مسئولی 

میخوام با خودم تنهایی قدم بزنم وقتی هنزفری تو گوشمه ک دارم یه آهنگ شنگولی گوش میدم اونوقت بزارم افکارتان واقعی برای خودم باشه

میخوام ۷ صبح بخاطر خودم پاشم برم باشگاه 

۵ صبح پاشم کتاب بخونم 

و ۱۱ شب بخوابم 

میخوام خوشمزه ترین غذاها رو برا خودم درست کنم 

میخوام بیشتر دوست داشته باشم روژینم

بوس بای برم کتاب بخونم و بخوابم 

:)

پنج شنبه 23 تير 1401برچسب:, :: 1:29 ::  نويسنده : Rozhin

چرا داره اوضاع انقد دارک میشه میخواستم شنگولی پیش برم اما وقتی بزرگ تر شدم هضم بعضی حقیقت ها برام سخت شد

بزرگ ترینش وقتی بود که فهمیدم من تنهام و همه محکومن به تنهایی

وقتی فهمیدم شاهزاده سوار بر اسب سفید خابی تلخ بیش نبود اون زهری که وقتی بچه بودیم بهمون تزریق میکردن و این سخت باورش عجیب بود

وقتی کوچیک تر بودم مردا برام جالب وبدن دوست داشتم درمودشون بدونم و همیشه در خصوص شخصیت روان و فیزیولوژیشون سرچ میکردم اما الان دیگه نمیخوام ازشون بیشتر بدونم  اذیت میشم اذیتم میکنه چون اون چیزی نبود که فکر میکردم دقیقا مثه باز کردن یه جعبه کادو بود که توش خالی بود

شاید خیلی منفی نگرم اما من اینجوری فهمونده شدم و اینا همش تقصیر خودم نیس

احساساتم  اون بخش از وجدم که همیشه بیشتر از همه چی براش ارزش قاِئل بودم 

اونا اونجا رو شکوندن زخمیش کردن بیشتر از خیلیا بدتر از خیلیا 

احساس میکنم دارم خیلی بد جلو میرم 

دوست دارم مثه اهنگ only exceptionبرام استثنایی پیش بیاد که بتونم دیدمو تغییر بدم

پنج شنبه 23 تير 1401برچسب:, :: 1:13 ::  نويسنده : Rozhin

از دیده شدن میترسم  از اینکه بقیه زخم هامو ببین اذیت میشم  وقتی خورشید میتابه رو زخمام و بقیه میبیننش دنیا برام طوفانی میشه باهاش باد میاد ابرا اخم  میکنن و اسمون بارونی میشه و رودخونه ها سرازیر میشن و منو با خودشون غرق میکنن

از غرق شدن میترسم وقتی 15 سالم بود یه بار تجربهش کردم دیگه نمیخوام اون روزا تکرار بشه

نازنین این دنیا خیلی بزرگه دقیقا مثه انعکاس صداها تو کوهستان برام  وحشتناکه دلم میخواد خودمو میون درخت ها ی جنگل تو کلبه رویایم پنهون کنم

اما میدونم اینطوری نمیشه یه روزی بود که از تمام خودم از چیزی که بودم فرار میکردم نمیتونستم خودمو قبول کنم اما ورق زندگیمو خودم برگردوندم و همه چیو خوشگل کردم فهمیدم ادما محکومن به زندگی کردن و نمیتونی ازش فرار بکنی نمیتونم بگم امروز بیخیال هرگز دوست ندارم همچین ادمی باشم  و خوشحالم که میتونم بگم دیگه نیستم 

ما زنده به انیم که ارم نگیریم موجیم که اسودگی ما عدم ماست

چهار شنبه 15 تير 1401برچسب:, :: 1:25 ::  نويسنده : Rozhin

قبلنا همین  که دست به قلم میزدم سه عالمه حرف قشنگ رو کاغذ پیاده میکردم

اون وقتا که میتونستم به خودم بگم شاعر ،این حال بهت زده الانم منو مجبور میکنه به پرسیدن این سوال از خودم چرا نمیتونم دیگه با کلمات بازی کنم ؟کجای کار اشتباس؟

دلم برا روزایی بارونی پاییز برفی زمستون آسمون صاف بهار با ابرهای کومولوس  و استراتوس که پرده اتاقمو میکشیدم  و میتونستم ساعات ها پشت میزم بشینم   و با قلم و کاغذ بازی کنم با کلمات چرا قدرتمو از دست دادم ؟

مطمئن نیستم اگه حتی یه شاعرم حساب بشم فقط میدونم یه بار مقام سوم استان آوردم یه بار شعرم تو مجله چاپ شد و داستان های زیادی ک می‌نوشتم و معلم انشامون عاشقش بود شاید این برای من کافیه .

از وقتی که یادمه همیشه عاشق نوشتن بودم ،یادمه اولین دفترخاطراتمو ۱۰سالگی خریدم هنوزم دارمش بعد اون دفتر خاطرات زیادی گرفتم هر سال یه چندتایی ،اما الان میترسم از اینکه کسایی ک منو می‌شناسن نوشته هامو بخونن دوست ندارم اذیت میشم میخوام براشون ناشناخته بمونم خیلی عجیبه اما میدونم چرا اینطوری شدم بعد از اون اتفاقی که برام افتاد اعتماد کردن تو این زمینه هام برام صدبرابر سخت تر شده شاید احمقانه ش ولی من دیگه اینجوری شدم اما اینجوری نبودم .

داشتم میگفتم نمیدونم چیشد که دیگه نمیتونم احساساتمو تو شعرا ببرم تو نوشته هام !

بنظرم دلیلش اینه که چند ساله دیگه مثه قبل به احساساتم توجه نمیکنم و زیاد خودمو دوست نداشتم ،شاید اینجا وقفه شروع شده ارهه ،قبلنا جیک جیک یه پرنده میتونست برام جذاب ترین و دل انگیز ترین صدا باشه و تداعی گر تموم چیزایه جذابی که میتونستم از زندگی بخوام اما نازنین خیلی مدته که صدای کبوترها رو دیگه نمیشنوم .

من چشامو بستم ،دنیا تاریک بود و نمیدونستم که باید چشامو وا کنم تا زیبایی ببینم و از توهم و جهنم بیرون بیام ،پرفیکشنیسم بودن همشه رنج آوره ،خودانضباطی دردآورتر،همه اینا و خیلی فاکتورهای دیگه باعث شدن فراموش کنم زندگی همون کارهای کوچیک قشنگ روزانه س که برا خودمون میکنیم و زندگی یعنی روتین و تکرار تموم اون کارای خوبی که حالمونو واقعی خوب میکنن واقعی میفهمی چی میگه وقتی میتونی لمسش کنی وقتی میتونی ببینیش وقتی میتونه نتیجه شو احساس کنی ببینی از مجازی بودن از توهم از خیال ازاینا بیزارم .

باید برم بخوابم نمیخام فردا طلوع از دست بدم 

شب بخیر روژین 

دوست دارم 

:)

 

 

دو شنبه 13 تير 1401برچسب:, :: 1:34 ::  نويسنده : Rozhin

سلام وبلاگ عزیزم 

یه سال دیگه بزرگ تر شدم یه سال دیگه گذشت 

نازنین اخیرا داشتم به روز تولد فکر میکردم جشن گرفتنش مسخره نیست؟  اگه به بعد منطقی دیگه شو ببینیم هیشکی یه سال بزرگ تر شدنشو که به مرگ نزدیک میشه رو جشن نمیگیره 

اما نازنین من بازهم اینکارو میکنم ما آدمها ،

الان دارم nights changes بوی بند موردعلاقمو گوش میدم خیلی به این حالم میخوره 

امسال ،امسال فقط میتونم بگم محشر بود 

میخوام همیشه اینجوری ادامه بدم همیشه .میتونم بگم تعادل بیشتری داشتم و بیشتر نرمال بودم به نسبت ۱۲ سال پیش که امسال میشه ۱۳ ارهه خودمو بیشتر شناختم،میتونم بگم بیشتر دوست داشتم درمورد رشتم میتونم بگم عاشقش شدم میخوام توش غرق بشم خودآگاهیم از خودم بیشتر شد و خودمو بهتر از قبل میشناسم و چیزی که همیشه دوسش دارم اینه که امسال بیشتر از همیشه خودم بودم  آروم تر بود تونستم بفهمم که خرافات قوی تر از اونیه که بتونم شکستش بدم ،فهمیدم اینکه نمیتونم ذهنیت آدما رو نسبت به خیلی چیزا تغییر بدم اونا باید خودشون بخوان و این تلاش کردن و مقاومت در برابر انسان های نادان فقط خودمو اذیت میکنه فهمیدن باید بتونم بخشنده باشم الان قلبم میتونه به راحتی اشتباهاتمو ببخشه آدمای اطرافمو ببخشه فهمیدم برای اینکه بتونم خودمو دوست داشته باشم باید هیچ کینه ای تو وجودم نکاشته باشم و اینطوری شد که تمام اونهایی ک خیلی دوسشون داشتم و اذیتم کردن سعی کردم باهاشون کنار بیام  اما فراموش نکردم نازنین نمیتونم هرگز اون اتفاق ۵عصر روز بارانی فراموش کنم نمیتونم آدمای اون روز ببخشم هنوز این قدرت ندارم و نمیخوام داشته باشم فقط بدون دوسشون دارم من از زیبایی یه گل لذت بردم وقتی خارهاش دستمو گاز گرفتن 

همین الان سحر پیام داد عجیبه همیشه روز تولدمو یادشه این یعنی من براش خاصم متاسفم اگه من نتونستم ،........

نازنین آدمای زیادی امسال تو زندگیم اومدن و من باهاشون خداحافظی کردم خیلی کوتاه بود دلم برای یکیشون خیلی تنگ شده خیلی چیزا ازش یادگرفتم حتی الان دارم بخاطرش گریه میکنم ،نمیتونم انکارش بشم که بی شک اون نماد یه آدمیه که همیشه میخواستم باشم یا کسی که میخواستم کنارم باشه هرروز ازش یادمیگرفتم 

میخوام بهش بگم دوسش داشتم و مرسی که همچین آثاری تو قلبم از خودت به جا گذاشتی خیلی خوش وقت بودم مثه خودش که می‌گفت منو تو اون بات پیدا کردی دلم برات تنگ شده ممنون ازت مرسی ازت  میخوام تموم چیزایی که ازت یادگرفتم عملی کنم امیدوارم تو آینده بتونم ببینمت دوست عزیزم این پاراگراف برای تو بود .

الان ۱:۶دقیقه اس ب رسم هر شب باید رادیو همراه گوش میکردم اما الان اینجام و خیلی دارم اشک میرزم واسه تموم آدمای خوبی که تو زندگیم اومدن و رفتن و واسه اونایی که موندن میخوام بگم  نازنین همه میان و میرن تنها خودتی که برای خودت  میمونی  (میمون نه):).

یکی گفت انسان عشق هیشکی نمیخواد و دوست داشتن خودش براش کافیه و بسه من میخوام امسال بیشتر از پارسال خودمو بیشتر دوست داشته باشم با خودم بیشتر مهربون باشم.

۵:۵۹یه روز زمستانی همیشه برای من جذاب بوده و اون چند ماه نتونستم طلوع خورشید ببینم اما نازنین امسال میخوام خیلی از روزهای سال شاهد طلوع خورشید باشم مخصوصا وقتی که داره روز میشه و شب تموم میشه اون فاصله وحشتناک عالیه .

میخوام کتاب‌های بیشتری بخونم  همشونو تجزیه و تحلیل کنم و فکر کنم و فکر کنم ساعات ها به کلمات، حرفا ،پارگراف های تو کتابا و توشون غرق بشم.

یه بار یکی ازم پرسید هدفت چیه خیلی فکر کردم و گفتم قدرت و قدرت تفکر منظورم بود امروز استادم میگفت آدمای باسواد باید قدرت تفکر داسته باشن و این منظور من بود میخوام کتاب‌های حقوقی لوله کنم خخخخ.

و رو DDکار کنم چون خیلی اذیتم میکنه اما خیلی مطمئنم ب خودم که میتونم از پسش بربیام.

میخوام برای  روان و سلامت جسمانیم بیشتر از همیشه تلاش کنم .

دوست دارم روژین 

تولدم مبارک.

۱۳۷۹/۴/۱۳

۱۴۰۱/۴/۱۳

 

درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content