دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:36 ::  نويسنده : Rozhin

اینجا خوبه 

چرا؟

چون میتونم کلی چیز میز بنویسم

اونم از هر فکری ک در ثانیه از مغزم میگذره

و کسی نیست 

بخاطر تمام این پراکندگی ها اذیت بشه

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:30 ::  نويسنده : Rozhin

کاروانسرای کیتارو

منو به خودم نردیک تر میکنه

به چیزی که بودم

به چیزی که هستم

نیاز دارم دوباره اون احساسات زنده کنم

تا بتونم دوباره شعر بگم

هیچکس دلیل سکوت یک شاعر نمیفهمه

وقتی از اون قلم دور میشی 

یعنی دارن خودتو ازت میگیرن

باید افکارمو سرسامان بدم

دلم برا روزهای که کل اتاقم کاغذی شده تنگ شده

برا روزهایی که میتونستم با کلمات برقصم

ذوق کنم

بخندم

اشک بریزم

زندگی درک عمق معنی کلمات است نازنین

باید از ادما جدا بشم

به سرزمین آلیس سفر خواهم کرد

 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:25 ::  نويسنده : Rozhin

میخای یه چیز جالبو بهت بگم

-امید

بیشتر مردم دوست دارند همیشه داشته باشنش

اما من از داشتنش بیزارم

چرا؟

چون از جنگیدن برا چیزایی که تو کنترل تو نیست خسته شدم

این بازی قدیمی

دیگه خسته م کرده

I NEED TO GIVE UP

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:, :: 23:18 ::  نويسنده : Rozhin

خارج از تمام انچه که من نیستم

این لحظه برای تو مینویسم

برای من 

برای روژین

سکوت

عجیبه 

وقتی به خودم میرسم همه چی تو ذهنم بسته میشه

ای من

کلی حرفای بد دارم تو ذهنم

فکر نکنم قرار باشه چیزایی خوشگلو بخام بهش بگم

خیالی

دروغی

غیرواقعی

ناممکن

بی منطق

احساسی

حساس

اگه میشد احساسمو حذف کنم از وجودم میشد غیر واقعی نگاه کردن کنار گذاشت 

میشد دیگه چیزی ناممکن نبود منطقی بود

بی احساس بودن همچین لذتی داره؟

اره 

چون خیلی کمتر درد میکشی

اوووووه اشکم اومد

نمیخام مامانم ببینه 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:12 ::  نويسنده : Rozhin

ــ شهر
همه بیگانگی و عداوت است

هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم
تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم

اندوهش
غروبی دلگیر است

در غُربت و تنهایی
همچنان که شادی‌اش
طلوعِ همه آفتاب‌هاست
و صبحانه
ونانِ گرم.

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بازگشت, :: 23:5 ::  نويسنده : Rozhin

نصفه شب یه شهر کوچیک

با دمایی 30-درجه با شما اینجام

میشه گفت سرد ترین نقطه ایرانم

به امید اینکه تو منو میخوندی و زنده بودی

 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : Rozhin

آرام

شنبه 25 دی 1400برچسب:بازگشت, :: 18:40 ::  نويسنده : Rozhin

چرا من انقد احمقم ؟

وقتی کسی قرار نیس نوشته هامو بخونه؟

همش اینجا مطلب میزارم

من دیوووونم؟

نمیدونم

اما حس خاصی دارم

قطعا اونی ک میاد اینجا هم

باید خاص باشه

تمام

 

شنبه 25 دی 1400برچسب:بازگشت, :: 18:30 ::  نويسنده : Rozhin

خلوت اینجا رو دوست دارم 

صدای کیبورد دوست دارم  وقتی دارم تایپ میکنم

پیام های دایرکت اینجا رو دوست دارم

ادمایی اینجا عجیبن 

مثه خودم

مثه تو

اینجا بودن منو یاد تمااااااااااااااااااااااااااااااام خاطراتی که داشتم میندازه

و من اینو دوست دارم 

کلاسیک

نوستالژی

قدیمی

گلی

خاکی

همه اینا حکم گذشته رو برام داره

دوسش دارم میفهمی

دوسش دارم.زبان درازی

 

شنبه 25 دی 1400برچسب:بازگشت, :: 18:20 ::  نويسنده : Rozhin

یه جا هست که سهراب عشقم میگه;

''صدا کن مرا

صدای تو خوب استبوسه

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید''

.

.

.

.

میتونم

تو 

تک 

تک کلمات این شعر ساعت ها غرق فکر بشم

 

درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content